آرزوهایی که حرام شدند

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا…
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به…
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا …….
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد لستر هم باشید
که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!

با تشکر از آقای وحید حیدری

لطیفه هایی درباره انشتین

حوادث جالب و آشکار از زندگی آلبرت انیشتین ! …
برخی از حوادث جالب و آشکار از زندگی آلبرت انیشتین که اخیرا توسط مجله تایم به عنوان مرد قرن مفتخر شده بود
یک روز در هنگام تور سخنرانی ، راننده آلبرت انیشتین ، که اغلب در طول سخنرانی او در انتهای سالن می نشست ، بیان کرد که او احتمالا میتواند سخنرانی انشتین را ارائه دهد زیرا چندین مرتبه آنرا شنیده است. برای اطمینان بیشتر ، در توقف بعدی در این سفر ، انیشتین و راننده جای خود را عوض کردند و انشتین با لباس راننده در انتهای سالن نشست.
پس از ارائه سخنرانی بی عیب و نقص ، توسط یک عضو از شنوندگان از راننده سوال دشواری خواسته شده بود. راننده انشتین خیلی معمولی جواب داد: “خب ، پاسخ به این سوال کاملا ساده است. من شرط می بندم راننده من ، (اشاره به انشتین) که در انتهای سالن وجود دارد ، می تواند پاسخ این سوال را بدهد.”
============ ========= ========= ========= =========
همسر آلبرت انیشتین غالبا اصرار داشت که او در هنگام کار باید لباسهای مناسبتری استفاده کند. انشتین همواره میگفت: “چرا باید اینکار را بکنم هر کسی اینجا می داند من که هستم.” هنگامی که انیشتین برای شرکت در اولین کنفرانس بزرگ خود شرکت کرد نیز همسرش از او خواست که لباس مناسبتری بپوشد، انشتین گفت: “چرا باید اینکار را بکنم هیچ کسی اینجا مر نمی شناسد.”
============ ========= ========= ========= =========
از آلبرت اینشتین معمولا برای توضیح نظریه عمومی نسبیت سوال میشد و او یکبار اینگونه پاسخ داده بود: ” دست خود را بر روی اجاق گاز داغ برای یک دقیقه قرار دهید ، و این عمل مانند یک ساعت یک به نظر می رسد ، حال با یک دختر خوشگل یک ساعت بنشینید ، و این عمل مانند یک دقیقه به نظر می رسد. این نسبیت است.!”
============ ========= ========= ========= =========
هنگامی که آلبرت انیشتین شاغل در دانشگاه پرینستون بود ، یک روز قرار بود به خانه برود ولی او آدرس خانه اش را فراموش کرده بود. راننده تاکسی او را نمی شناخت. انیشتین از راننده پرسید آیا او می داند خانه اینشتین کجاست. راننده گفت : “چه کسی آدرس اینشتین را نمی داند؟ هر کسی در پرینستون ادرس خانه انشتین را میداند. آیا می خواهید به ملاقات او بروید؟” . اینشتین پاسخ داد :” من اینشتین هستم . من آدرس منزل خود را فراموش کرده ام ، می توانید شما مرا به آنجا ببرید؟ ” . راننده او را به خانه اش رساند و از او هیچ کرایه ای نیز نگرفت.
============ ========= ========= ========= =========
یکبار اینشتین از پرینستون با قطار در سفر بود که مسئول کنترل بلیط به کوپه او آمد. وقتی او به اینشتین رسید ، انیشتین بدنبال بلیط جیب جلیقه اشرا جستجو کرد ولی نتوانست آنرا پیدا کند. سپس در جیب شلوار خود جستجو کرد ولی باز هم بلیط را پیدا نکرد. سپس در کیف خود را نگاه کرد ولی بازهم نتوانست آنرا پیدا کند.بعد از آن او صندلی کنار خودش را جستجو کرد ولی بازهم بلیطش را پیدا نکرد.
مسئول بلیط گفت : دکتر اینشتین ، من می دانم که شما که هستید . همه ما به خوبی شما را میشناسیم و من مطمئن هستم که شما بلیط خریده اید، نگران نباشید. و سپس رفت. در حال خارج شدن متوجه شد که فیزیکدان بزرگ دست خود را به پایین صندلی برده و هنوز در حال جستجوست.
مسئول قطار با عجله برگشت و گفت : ” دکتر انیشتین ، دکتر انشتین ، نگران نباش ، من می دانم که شما بلیط داشته اید، مسئله ای نیست. شما بلیط نیاز ندارید. من مطمئن هستم که شما یک بلیط خریده اید.”
اینشتین به او نگاه کرد و گفت : مرد جوان ، من هم می دانم که چه کسی هستم. چیزی که من نمی دانم این است که من کجا می روم

با تشکر از آقای سلیمان رخشا                 منبع : ۳۶۵Rooz.com

۲۰ نفر اول پولدار دنیا در سال ۲۰۱۰

۲۰ پولدارترین شخصیت های سال ۲۰۱۰
سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۸۹

۲۰- دیوید تامسن و فامیلش (کانادا) – ۱۹ ملیارد دالر – شرکت خبر گذاری و معلوماتی

۱۹- شهزاده الولید بن طلال آل سعود (عربستان سعودی) – ۱۹٫۴ ملیارد دالر – سرمایه گذاری ها…

اگه انگلیسی بلدین یه سر به این سایت بزنین

اینجا کلیک کنید

سلام به همه دوستان

حتما یادتون هست که تا چندی پیش سایت مترجم گوگل عبارت خلیج فارس را تنها

Gulf

ترجمه می­کرد.

الآن میخوام به همه شما این خبر خوش رو بگم که به خاطر همت همه شما عبارت خلیج فارس به درستی ترجمه میشود یعنی همون

Persian Gulf

حالا برای اینکه یه حال درست و حسابی از این شیخ نشین ها بگیریم و حتی معنی عربی الخلیج العربی را هم به persian gulf تبدیل کنیم تا اگر خودشون هم توی گوگل تایپ کردند الخلیج العربی ؛ در جواب خلیج فارس را ببینند

وای که چه حالی میده دیدن قیافه هاشون اونموقع ؛ انگار تیم ایران ۶ تا گل بهشون زده

بیاین با کلیک بر روی لینک

http://translate. google.com/ #ar|en|%D8% A7%D9%84% D8%AE%D9% 84%D9%8A% D8%AC%20% D8%A7%D9% 84%D8%B9% D8%B1%D8% A8%D9%8A

همون کار قبلی رو ادامه بدیم. با این تفاوت که این بار مینویسیم الخلیج العربی و بعد از اینکه سایت اون رو ترجمه کرد به arabian gulf

که البته ممکنه ترجمه روی صفحه آماده باشه

بنابراین وقتی موس رو روی Arabian Gulf ببرید

در ارائه یک ترجمه بهتر ما را یاری کنید

یا (contribute a better translation)

کلیک کنیم و بنویسیم

Persian Gulf

بعد از اینکه تعداد مشخصی کاربر این پیشنهاد رو برای ترجمه بهتر بدن سیستم به طور اتوماتیک تعییرش میده

البته تو ورژن جدید گوگل ترنسلیتور فقط روی ترجمه انگلیسی اون کلیک کنید و persian golf رو وارد کنید کافیه…….

only for IRAN

برنامه سایت برای حمایت دانشجویان

همکاری وآشنای دانشجویان وبرطرف کردن نیازهای یکدیگر.بدین ترتیب که از دانشجویانی که فارغ التحصیل ویا درسهای را گذراندندمیتوانندکتاب ویاجزوه درسی که احتیاج ندارندازطریق این سایت برای دانشجویان آینده هدیه بدهند. دانشجویان عزیز میتوانند با دادن پیام وشماره تلفن به ایمیل ماهمکاری کنند

تست استخدامی جالب

یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود :
شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.

یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید:

.
.
پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید ….

………..

……….

……..

…….

……

…..

…..

..

.

قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.

پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او رانجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هرحال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.
شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.
از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود :
سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس می‌مانیم.
پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد
گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می‌پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی‌کند. چرا؟
زیرا ما هرگز نمی‌خواهیم داشته‌ها و مزیت‌های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی‌ها، محدودیت ها و مزیت‌های خود را از خود دور
کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می‌توانیم  چیزهای بهتری بدست بیاوریم.
تحلیل فوق را می‌توانیم در یک چارچوب علمی‌تر نیز شرح دهیم: در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که در مقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار می‌گیرد.
در تفکر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیت‌های محیطی خود، استفاده می‌کند و قادر نمی‌گردد از زوایای دیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند.
تفکر جانبی سعی می‌کند به افراد یاد دهد که در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته، و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند.
در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیت‌های خود را ببخشیم می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم.
شاید خیلی از پاسخ‌دهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشند که ماشین خود را ببخشند تا همسر رویاهای خود را به دست آورند. بنابراین چه چیزی باعث می‌شود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه کنند.
دلیل آن این است که به صورت جانبی تفکر نمی‌کنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را کنار نمی‌گذارند. اکثریت شرکت‌کنندگان خود را در این چارچوب می‌بینند که باید یک نفر را سوار کنند و از این زاویه که می‌توانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فکر نکرده‌اند.

علم نوین و قرآن

هنگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱م زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،ازمصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرانسه منتقل شود .هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمیننشست،بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.

http://www.pasdaranweekly.com/red-cp/images/entries/513.jpg


پس از اتمام مراسم،جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد
شکافان فرانسه،آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند .رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند،

http://www.white-history.com/earlson/rameses_files/ramesses.jpg

او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود .تحقیقات پرفوسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پساز ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده ومرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد،آن را مومیایی کرده اند . اما مسئله ی غریب وآنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شدهبود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد باقی مانده است درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.

پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا ) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مور غرق شدن فرعون است.

ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.

در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه
غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است. *


حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸م و تقریبا درحدود دویست سال قبل کشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟ چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟

موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکرمیکرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمیآورد.. و با خود میگفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟

و آیا ممکن است که محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟

او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.

پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس
بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم به سفر کشورهای اسلامی گرفت تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:

{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ
کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:۹۲]

**امروز فقط بدن تو را نجات میدهیم تا برای افراد پس از خودت درسی باشد. هر چند خیلی از مردم از آیات ما غافلند…***

این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای
بلند فریاد زد:

من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.

موریس بوکای بار تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و
دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده ذر عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد.

وبر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).

حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتابی بود بنام( قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید)

تعطیلات در ایران

آیا تاکنون شنیده اید که می گویند تعطیلات در ایران بیشتر از سایر کشورها میباشد؟

آیا این ادعا را قبول دارید؟

آیا تاکنون کنجکاو شده اید تا خودتان تعطیلات رسمی در ایران را با کشورهای اروپایی و آمریکایی مقایسه کنید تا به صحت و سقم این ادعا پی ببرید؟

یا اینکه چون همه می گویند تعطیلات در ایران بیشتر از سایر کشورهاست ، شما هم قبول می کنید.

خوب، اشکالی ندارد بیایید با هم حساب کنیم:

تعطیلات در اروپا و آمریکا:

۵۲ روز شنبه + ۵۲ روز یکشنبه = ۱۰۴ روز

۱۰۴ + حدودا ۲۰ روز تعطیلات رسمی ملی و مذهبی از قبیل روز استقلال، عید کریسمس، عید سال نو(ژانویه)، عید شکرگزاری و …..  مساوی میشود با ۱۲۴ روز یعنی بیش از ۳/۱ سال.

تعطیلات در ایران:

۵۲ روز جمعه

۲۵ روز تعطیلات رسمی ملی و مذهبی از قبیل عید غدیر، عید قربان، عید نوروز، عاشورا، تاسوعا، عید فطر، ۲۲ بهمن و ……

جمعا ۷۴ روز (البته با فرض اینکه هیچ کدام از تعطیلات رسمی با جمعه مصادف نگردند)

خوب حالا چه می گویید؟

تعطیلات در ایران بیشتر است یا در کشورهای اروپایی و آمریکایی ؟

( ۱۲۴ روز تعطیل رسمی که در تقویم با رنگ قرمز مشخص شده اند در کشورهای اروپایی و آمریکایی و ۷۴ روز در ایران !!!!!!)

فکر می کنید دلیل و علت اینکه آنقدر می گویند در ایران تعطیلات زیاد است چیست؟

سه دلیل و علت به ذهن می رسد:

۱)    رژیم و حکومت می خواهد عقب ماندگی کشور از قبیل فساد اداری ، بی برنامگی در امور ، مدیریت ضعیف و ناکارآمد ، هدر رفتن وقت و انرژی و ثروت در کشور را با این موضوع توجیه کند و چنان نشان دهد که به علت تعطیلات زیاد است که کشور پیشرفت نمیکند.

این مسئله وقتی جالبتر میشود که بدانیم در کشورهای اروپایی و آمریکایی مردم فقط ۵ روز در هفته روز کاری دارند آنهم روزی ۶ ساعت یعنی در هفته ۳۰ ساعت کار می کنند. ولی در ایران ۶ روز در هفته روز کاری است آنهم روزی حداقل ۸ تا ۹ ساعت یعنی هفته ای حدود ۴۸ تا ۵۴ ساعت کار.

اروپا هفته ای ۳۰ ساعت

ایران هفته ای ۴۸ تا ۵۴ ساعت

۲)    علت دیگر این است که در اروپا و آمریکا مردم درست و مفید کار می کنند ، حتی اگر فقط ۵ روز در هفته و روزی هم ۶ ساعت کار کنند، چون از ۶ ساعت کار بیش از ۵ ساعتش کار مفید است، ولی در ایران مردم درست و مفید کار نمیکنند ، روزی ۸ تا ۹ ساعت کار می کنند و ۶ روز هم در هفته ولی فقط نیم ساعت در روز کار مفید انجام می دهند که این مسئله برمیگردد به مدیریت ضعیف و فساد اداری.

۳) علت دیگر ساده بودن و زود باور بودن مردم ایران است ، چراکه هر مسئله ای را فورا قبول میکنند بدون آنکه هیچ تحقیق و بررسی بر روی آن انجام دهند.

زندگی کن

هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم …

ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن …

روز اول ماه و هنگامی‌که که از بانک به اداره برمی‌گشت، به‌راحتی می‌شد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.

ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش…

من یازده سال با ویلان هم‌کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم.

کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟

هیچ وقت یادم نمی‌رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این‌که حرکتی کنم، ادامه دادم:
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!!
ویلان با شنیدن این جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟
گفتم نه گفت: تا حالا همه پولتو برای عشقت هدیه خریدی تا سورپرایزش کنی؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودی؟ گفتم: نه
گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟
با درماندگی گفتم: آره، …… نه، ….. نمی دونم !!!

ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین ….

حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت. جمله‌ای را گفت که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد.

ویلان پرسید: می‌دونی تا کی زنده‌ای؟
جواب دادم: نه !
ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی


Every sixty seconds you spend angry, upset or mad, is a full minute of happiness you’ll never get back.
هر ۶۰ ثانیه ای رو که با عصبانیت، ناراحتی و یا دیوانگی بگذرانی، از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است که دیگر به تو باز نمیگردد
Life is short, Break the rules, Forgive quickly, Kiss slowly, Love truly, Laugh uncontrollably, And never regret anything that made you smile..
زندگی کوتاه است، قواعد را بشکن، سریع فراموش کن، به آرامی ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدودیت بخند، و هیچ چیزی که باعث خنده ات میگردد را رد نکن…

Free Web Hosting